شهدا ما جز گناه چیزی دیگری در کوله باریمان نداریم،شهدا ما شرمنده امام زمانیم،از قول ما به آقا بگید ما دوستت داریم ،به مولایمان بگید جنگی که با شیطان داریم جنگی سختی است شما ما را کمک کنید
بارها که بر قبور آسمانی شهدا قدم می گذارم ، زمزمه ای شیرین با بی نشانی تو از زبان من جاری می شود. نمی دانم که در نجوای صادقانه خود با خاک چه زمزمه کردی که این چنین آغوش محبتش را برایت گشود و اکنون با گذشت سالها میل بر پس دادن تو ندارد ! نمی دانم که دل پاک و آسمانی ات چگونه به عرش اعلی پیوند خورد که چنین تجلی نور حق تعالی حتی جسم تو را از نشانه ها به دور ساخت . نمی دانم چه بر جان چشاندی که چنین مست شراب الهی گشتی که حتی برای پیکر پاکت مأوایی بهتر از گمنامی و بی نشانی نیافتی . نمی دانم که در دامان نیایش شب هایت چه ذکری سر دادی که حتی عشق عالم امکان ،عاشقت گشت و تو را با تمام وجود از آن خود ساخت . شاید با دردِ ماندن سوخته بودی که چنین پاداشی نصیب رفتنت شد ،تصورم این است تو آنقدر با درد ماندن ساخته بودی که تمام افلاکیان برای پرواز عروج آسمانیت شرافت خود را نزد پروردگار عالمیان به ضمانت نهادند و این را خودم از زبان مأوایت که خاک کربلای ایران بود شنیدم. دو کوهه با من سخن گفت :از غربت شهدا ء ، از اشک شوقشان ،از طاعت مستانه شان ،از ناله های سوزناکشان . گفت و شنیدم ،گفت و باریدم .
پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است پیر ما گفت که مردان الهی مردند که به دنبال رفیق ازلی می گردند شهدا رفتند و ما مانده ایم . برای جانبازان که ماندن چه کردیم ؟ برای آزادگان چه کردیم؟ برای خانواده شهدا چه کردیم ؟ نمی دانم ما که لیاقت حضور در جبهه ها و زندگی در کنار آنها را نداشتیم آی کسانی که دم از شهدا می زنید مرد باشید و بر سر عهد و پیمان خود بمانید تا نکند پشیمان و سرافکنده و روسیاه در محضرشان شویم . شهدا را یاد کنیم . شده با ذکر یک صلوات
اي شهدا، دنياي بي شما و امام سخت است اي خوش انصاف ها ،اينجا ديگر با خاموشي بلدوزرهاي جهادگران، سنگر و خاكريزي كه صداقت و درستي را بنا كند يافت نمي شود. اينجا فانوس ها خاموش است خيانت به رفيق قاموس و جاويدان و رسيدن به جاه و مقام به بهاي خاموشي عزت نفس است اي شهيد اينجا ديگر از عروج خبري نيست و همه از براي "فنا" دست و پا مي زنند. دست هاي ناپاك به هم گره خورد تا بر نسل جوان امروزي روح بي اعتقادي و دين زدگي را جريان دهد.
در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.
گناهان یک هفته او اینها بود :
شنبه : بدون وضو خوابیدم . یکشنبه : خنده بلند در جمع . دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم . سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم . چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت . پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم . جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .
راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد : دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
ما چی؟؟؟؟؟؟ کجای کاریم؟؟؟!!!!حرفامون شده رساله توجیه المسائل!!
۱_غيبت…تو روشم ميگم ۲_تهمت…همه ميگن ۳_دروغ…مصلحتي ۴_رشوه...شيريني ۵_ماهواره...شبکه هاي علمي ۶_مال حرام ...پيش سه هزار ميليارد هیچه! ۷_ربا...همه ميخورن ديگه ۸_نگاه به نامحرم...يه نظر حلاله ۹_موسيقي حرام....ارامش بخش ۱۰_مجلس حرام... يه شب که هزار شب نميشه ۱۱_بخل...اگه خدا ميخواست بهش ميداد شهداواقعاشرمنده ایم
من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز هر ساعت عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند
من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده ام لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی
من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم بعضی ها امروز روسری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند
من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند من "های" کلاسم ، نگاهم کنید