من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز هر ساعت عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند
من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده ام لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی
من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم بعضی ها امروز روسری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند
من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند من "های" کلاسم ، نگاهم کنید