من و شهید امیری فر وچند تن از بچه های روستا از پایگاه شهدای انداده اعزام به آموزش به بیرجند شدیم شهید همیشه میگفت فقط خدا.. به غیراز خدا از هیچکس کمک نخواهیم گرفت. زمانی که در منطقه بودیم برای بار اولی که شهید می دیدیم مارا ترس برمیداشت ولی ایشان خیلی راحت و منطقی با افراد آنجا کنار می آمد موقع نمازصبح وقتی که از دست خستگی حال بلندشدن و نماز خواندن را نداشتیم ایشان می آمد ومارا خیلی مودب وبا مهربانی برادرجان ودوست عزیز گفتن بلندمیکرد تابچه هانمازشان را بخوانند شب اول که به جزیره مجنون رسیدیدم راننده ی آمبولانس ما براثر ترکش زخمی شد شهید به من گفت که تو رانندگی کن تا زود تر برسیم ظهر همان روزآمدند و شهید وبنده را به خط اول بردند شهید در گردان خط شکن و بنده به عنوان امداد گر در تخریب رفتیم در سال 64 همراه شهید و محمد باقر بصیری نیا اعزام به کردستان شدیم.. برای عملیات کربلای 5 در روز 65/10/24 اعزام شدیم به اهواز و از آنجا به لشگر 5نصر به تیپ ذوالفقار اعزام به عملیات شدیم که در آن منطقه خبر آمد شهید داوطلبانه ازسپاه کردستان اعزام شده تا این که در عملیات شرکت کند.. وبعد از چهار روز در همان عملیات به فیض شهادت نایل آمد.
روایت گر : هم رزم شهید /مرحوم گل محمد کیوانلو.